دلم تنگ شده برایت
دلم تنگ شده برایت
سخت ترین لحظه هایم شده روز هایی که امید به آمدن تودارم
گاهی چون یتیمی که از بدو تولد پدر خود را ندیده باشد
انقدر دلتنگت می شوم و بغض گلویم را می گیرد
که به هر در می زنم تا از این دلتنگی فرار کنم
نمی شود که نمی شود
هر بهانه ای می آورم که شاید تسکینی باشد
اما نه
بدی ام درست
گناه من درست
نیامدنت برای کارهای بد من درست
اما من می دانم تو هم دلت برای من تنگ می شود
پسر هر چقدر بلای جان پدر اما باز دل پدر برای پسرتنگ می شود
مگر نه این که شما اهل بیت ، ابوا هذه الامت هستید
این شب ها که روضه ها با من قهر کرده هفته ها حضرت معصومه نگاهم نکرده ، فکه ها به سینه ام دست رد می زنند
و کربلا که انگار مرا کافر حربی به حساب اورده و از ندبه سلب توفیق شده ام همه و همه دست به دست هم داده تا مرا از پا در بیارد
دیگر نمی دانم با چه زبانی بگویم
اللهم عجل لولیک الفرج
سیاه نویسی بود برای تسکین بغض هایم همین